مرحوم در سخنرانی خود در مسجد جامع زاهدان، در ماه رمضان سال1390قمری می فرمود:
در یکی از سفرهایی که به مکّه رفتم، در سفر دوم بیت الله من بود، 9 سال قبل بود، یک عدّه‌ای از این حجّاج با من هم اتاق بودند. چند نفر بودیم که یک اتاق را داشتیم، خیلی هم با من مأنوس بودند. اغلب این ‌ها هم بچه‌های تهران بودند. ما روزها بیکار بودیم و صحبت امام زمان علیه السلام می ‌کردیم؛ چون اگر مرا رها کنند و مستمع داشته باشم، دلم می ‌خواهد دوره سال از امام زمان علیه السلام صحبت کنم. غریب ‌تر از امام زمان علیه السلام من در ائمه علیهم السلام سراغ ندارم. خیلی غریب است، نانش را می ‌خورند و اسمش را نمی ‌برند!
مشغول صحبت بودیم و همه ‌اش من از امام زمان علیه السلام صحبت می ‌کردم، از این‌که می ‌شود خدمتش رسید، از این‌ که آقاست، بزرگوار است، چنین است و چنان است. گهگاهی هم این‌ ها گریه می ‌کردند، و گریه آن ‌ها دل سنگ بنده را یک مقدار ملایم می ‌کرد. منِ سنگ‌دل هم از گریه آن‌ها گریه می ‌کردم. این ‌ها تکان خوردند. حس کردم یک یا دو نفر آن‌ها تکان خوردند و سخت به راه افتاده ‌اند. خوشا به حال آن کسی ‌که جذبه از آن‌ طرف او را بکشد و او را تکان بدهد. از آن‌طرف که جذبه باشد، سلسله جنبانی باشد، این‌طرف را می ‌کشد. یکی از آن‌ها را دیدم که تکان خورده است، زلف مشکین را پیچانده ‌اند و به گردن او انداخته ‌اند، و به داد و فریاد افتاده است. ما هم از او التماس دعا کردیم.
به جان همه ما، به جان عزیز خودم که پدرم خرجم کرده است، مادرم زحمت ‌کشیده است که من بزرگ شده ‌ام، به جان خودم قسم، در این طواف ‌های بعد از اعمال عید قربان که به مکّه آمدیم، او دستش به دامن آقایش رسید. در مسجدالحرام، هنگام طواف، برای استلام حَجَرالاسود، در میان آن جمعیت وهابی‌ ها که با آن شلاق‌هایی که در دست دارند و بی‌رحمانه می ‌کوبند، و احدی از ما نمی ‌تواند خود را به حجرالاسود برساند، بزرگی در همان شلوغی ‌ها جلو افتاده و راه باز شد، آن حضرت رفت و استلام کرد، و این هم پشت سر او استلام کرد. البته در آن طواف خیلی گریه می ‌کرده است، چون من حرف‌ها به این ‌ها گفتم که مثلا بروید به نیابت امام زمان علیه السلام عمره مفرده انجام دهید، چه و چه بکنید؛ بروید طواف به نیابت امام زمان علیه السلام؛ بروید دعا بر فرج امام زمان علیه السلام کنید؛ فلان رکن را به بغل بگیرید و این دعا را بگویید؛ جلوی سنگ بایستید، این دعا را بر فرج حضرت کنید، و این‌ها هم منقلب می ‌شدند و گریه می ‌کردند، به حال می ‌آمدند. این رفیق ما هم به طواف رفته بود به نیابت امام زمان علیه السلام، و انقلاب حال هم پیدا کرده بود. در شوط 6 و 7 ظاهراً بوده است که برای استلام می ‌آیند و راه باز می ‌شود و این هم دنبال او می ‌رود. وقتی استلام می ‌کند، یک کیسه پولی به او می‌ دهند و به زبان فارسی می ‌گویند این برای تو. هم شرفیاب شد و هم پول تبرّکی به او دادند، هم راه استلام حجر را برای او باز کردند. هزاران هزار نفر خدمت او رسیده‌اند، یک خورده دل می ‌خواهد.
(سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، روز24 ماه رمضان1390قمری)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تزریق بوتاکس خرید بک لینک تضمینی | خرید رپورتاژ آگهی آموزش هک iraqiranbiz.parsablog.com فروش بیمه عمر در اصفهان | برترین نوع بیمه عمر در ایران | بیمه لاکچری Zee نگارستان فایل سنتر